لواشک خوردنی من

من خستم

سلام لواشکم سلام فنچولم عشقم این مدتی که پستی تزاشتم اتفاق خاصی نیفتاده و روز مرگی دارم  تو اینستاگرامم عضو شدم و کلی اون سرگرمم میکنه خیلی بهم انرژی و فاز میده عشقم فردا واسه ناهار خانوما خونه ما دعوتن که دوتا جاریم و مامان و خواهرم و مادرشوهر و دختر حاله نعیمه شاید بیان قرار بود عمه اینا هم بیان منتها کار پیش اومده مثل اینکه منتفی شد اومدنشون خلاصه گل من کم کم داریم به ماه مبارک رمضان نزدیک میشیم ماه برکت و رحمت پروردگار مهربان     دارم خودمو برا اولین سالی که تو خونه خودمم اماده میکنم اخه من یه دخمل لووووووووس و تنبل بودم که دست,به سیاه و سفید....نوچ نمیزدم!!!!حالا که مسولیت افتاده سرم سختمه!!!!!!مثلا یه ک...
31 خرداد 1393

گردش

سلام لواشکم سلام عشقم گلم تو این هفته مامانیت کلللی گشته و خوش گزرونده خدا رو صد هزار مرتبه شکر لواشکم روز چهارشنبه با عمو ناصر اینا رفتیم شاه گلی کمی دور حوض قدم زدیم و چیپس و پفک خرت و پرت خوردیم و برگشتیم ....امروز هم با عمو ناصر اینا رفته بودیم باغلار باغی منو زن عمو زری و عمو ناصرت سوار کشتی سبا شدیم و بعدش پفک و بلال خوردیم و رفتیم باغ پرندگان که نمیدونم چرا حیوونا همشون دپرس بودن مامانی کلی عکس گرفتم که سر ی فرصت مناسب میزارم برات...شبش شام هم مهمون مامان بزرگ اینا بودیم چون همه عمرها و عمه جون اینجا بودن عشقم اینو بهت بگم که دختر عمو مارالت کلللللی خوشمل و جیگر و خوردنی شده .....راستی مامان بزرگت فک کنم دلش نوه میخواد اخه همش یه ن...
17 خرداد 1393

تکرار

سلام قشنگم سلام لواشکم عشقم گوشیم رو عوض کردم با این راحتتر میتونم برات پست بزارم دست عشقم درد نکنه که شرمندم  کرده  نادر عزیزم یه دنیا ممنون گل:-*راستی لواشکم اون روز به بابات میگم واسه من لپ تاپ ,عینک,گوشی,دو جفت کفش,دو تا شلوار,یه,ست کامل لباس مانتو و شلوار رو روسری و کیف و خرت و پرت بخر بد جور زده به سرم بابایی میگه ماشالله به این اشتها,چیز دیگه ای لازم نداری؟خجالت نکش,ها بگو:-Pمنم گفتم نه من کم توقع هستم هررررررررر چه زودتر اینا رو بخر واسم!!!!!!بابایی گل هم عینک و گوشی خرید موند بقیه اونم به زودی میخره نادرم ممنون عاشقتم من من
13 خرداد 1393

اومدم

سلام دورت بگردم سللام دردت به جونم سلام لواشک ترش و خوشمزه وو مجلسی من:-Dعشقم تو این مذت که نبودم سیستم خراب تشریف داشت....بگذریم هفته پیشش با عمو باقر اینا و مامانمم ااینا و مآمان بآبایی رفته ببودیم روستای ثمر خزان جای سر سبز و دنجی بود و کللللی خوش گذشت فننجولم;-) چهارشنبه ههم با مامانم اینا رفتیمم اطراف شمال.......واقعآ جات خالی گل من....... شب اول تو استارا موندیم شب دوم نزدیکیهآی ماسوله و شب سوم کنار ساحل گیسوم خوابیدیم... کلللللی توی آب راه رفتیم کلی آب بازی کردیمم تو استاررا منو بآبام باهم شنا کردیم و مسابقه دادیم روز بعدش رفتیم ماسوله که یه جورایی شبیه کندوان خودمونه با این تفآوت که کمی آونجا مدرن تر بود و سقف خوننه هاش...
10 خرداد 1393
1